به پای بوس توام دست و دل ز کار شد آوخ
ز تن قرارم از آن زلف بی قرار شد آوخ
ندانمت چه رسد بر سرم ز فتنه ی مژگان
که چار فوج سپه با دلم و چار شد آوخ
وفا و شفقتم افزود وکاست تاب صبوری
جفا و جور چندانکه پایدار شد آوخ
به اختیار نهفتم به سینه مهرت و دیدم
سزای خویش که صبرم به اضطرار شد آوخ
کشید عشق به ملک وجود جیش غمت را
دلم مسخر سلطان نابه کار شد آوخ
کسی که ساده و نقشش به دیده فرق نکردی
اسیر پنجه ی سر پنجه ی نگار شد آوخ
ز چهر و زلف تو پیچم به خود چو مار گزیده
که باغ نسترنت خوابگاه مار شد آوخ
چه خارها که ز غیرت زند خطت به جگرها
که گلشنی چو رخت پایمال خار شد آوخ
صفوف غمزه کجا و دل ضعیف صفایی
تنی پیاده گرفتار صد سوار شد آوخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.