عشقم چنان ربود که از جان و از تنم
در حیرتم که پرتو عشقست یا منم
گفتم که دست گیردم آن طره بتاب
گر دید بند پایم و زنجیر گردنم
گویند رخت گیر و برو از دیار یار
غافل که دست عشق گرفتست دامنم
بی رشته دو زلف تو با این فرا خناست
عالم بدیده تنگ تر از چشم سوزنم
خواهی قیامت ار تو در آئینه بنگری
بین قد خود معاینه در چشم روشنم
از کشت عمر حاصل من شد جوی ز عشق
و آن نیز شد چو برق وزد آتش بخرمنم
ویران کنم عمارت عقل و بنای عشق
تا آفتاب دوست بتابد ز روزنم
بگریختم ز جور فلک در پناه یار
منت خدای را که بلندست ماء/منم
پرواز میکند بهوای صنوبری
مرغ دلم که طائر طوبی نشیمنم
آن طائرم که روح قدس در فضای قدس
گسترده بی مصادمه دام ارزنم
هرگز گمان نداشتم از بخت و اتفاق
ایندولتی که گشته خرابات مسکنم
دل دشت بی نهایت و من با عصا و دست
این دشت را شبان بیابان ایمنم
مرد غزای نفسم و نفی صفاست تیغ
ذکر خطست و خال تو در جنگ جوشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.