گنجور

 
سعیدا

دوست به دشمن به کربلا تو نمودی

یوسف یعقوب را بها تو نمودی

صورت جان من است جسم لطیفت

آنچه ندیده است کس مرا تو نمودی

زلف گشودی و خط سبز کشیدی

آنچه نبود آن سوا سوا تو نمودی

بوالحکمی را ابوی جهل تو کردی

ختم نبوت به مصطفی تو نمودی

رسم جفا، روی خوب و چشم سیه را

دلبری و شوخی و ادا تو نمودی

در حرم امن جای توست سعیدا

چون به قضای خدا رضا تو نمودی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode