برقع از رخ برگرفتی آفتاب آمد برون
زلف را کردی پریشان، مشک ناب آمد برون
صبحدم در فکر آن خورشید تابان خواب برد
خواب می دیدم که ماه از جامه خواب آمد برون
بی خبر بودم ز دل امشب نمی دانم چه بود
آه کردم صبحدم بوی کباب آمد برون
گر بپرسد از شکر شیرینی گفتار خود
قند را گو می تواند از جواب آمد برون
مست بودم از نگاهش زلف از یک جانبی
بسته زنجیری برای احتساب آمد برون
من در این مجموعهٔ عالم بسی کردم نگاه
هر ورق را چون گشودم انتخاب آمد برون
آبرو تا چند ریزی بر در سنگین دلان
از برای تشنگان از سنگ، آب آمد برون
طرفه اکسیر است در میخانه بر مس وجود
تا به دهلیزش درآید شیخ، شاب آمد برون
خضر تا کی گوهر مقصود می جویی به بحر
این گهر دایم ز دل های خراب آمد برون
دفتر اعمال خود پیش از قیامت دیده ایم
بیشتر در نامهٔ من بی حساب آمد برون
باعث هجران سعیدا زان پری خود بوده ام
من چو رفتم در حجاب او بی حجاب آمد برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون
گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون
دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین
چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون
میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.