گنجور

 
سعیدا

ما به کوی یار نالان می رویم

سوی آن سلطان خوبان می رویم

هر که را جمعیتی بینی ز ماست

گرچه حیران و پریشان می رویم

ابتدا و انتهای ما یکی است

آمده عریان و عریان می رویم

جنبش ما از خم چوگان اوست

گرچه سرگردان و غلطان می رویم

دلبر ما از دل ما دور نیست

گر به زاهد گر به رهبان می رویم

ایستادن نیست ممکن در جهان

پازنان سر در گریبان می رویم

این قیام و قعدهٔ عشاق توست

آن که ما افتان و خیزان می رویم

یأس، شاطر لشکر غم در قفا

در میان ما طرفه شادان می رویم

هر دو جانب را سعیدا دوستیم

گه به موسی گه به هامان می رویم