گنجور

 
سعیدا

نگیرم گوشه از راه خدنگت گر گمان باشم

زمین بوس تو می آرم بجا گر آسمان باشم

خبردار از تو می گردم چو از خود بی خبر گردم

نشانت می توانم داد چون من بی نشان باشم

سرافرازی توانم کرد با گردون در این میدان

گر اول قابل قربان تیغ امتحان باشم

به نام خود توانم گشت عالمگیر در عالم

چو عنقا من هم از چشم خلایق گر نهان باشم

بزن آتش سعیدا در جهان رنگ و بو آخر

چو بلبل چند در فکر و غم این آشیان باشم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode