به قطع هستی خود خوب دستیار خودم
همیشه میل کش چشم اعتبار خودم
اگرچه تشنه لبم دیده بحر استغناست
چو آب می روم عمر در کنار خودم
چنان ز خویش برون رفته ام که شد عمری
نشسته ام شب و روز و در انتظار خودم
ز بیم آه جگرسوز خویشتن دایم
چو ابر منتظر چشم اشکبار خودم
گرفته عقل به دست اختیار من زان ره
همیشه در پی بگسستن مهار خودم
از آن زمان که تو را عین خویشتن دیدم
دگر چو آهوی چشم بتان شکار خودم
ز فکر رفته سعیدا هوای سیر وطن
از آن زمان که غریب دیار یار خودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم که خود غم و خود یار غمگسار خودم
گهی شرابم و گه نشئه گه خمار خودم
به هر صفت که بینی منم نه غیر من است
که خود محیطم و خود موج و خود کنار خودم
فنا و فقر و بقا را ز هم جدایی نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.