گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

به قطع هستی خود خوب دستیار خودم

همیشه میل کش چشم اعتبار خودم

اگرچه تشنه لبم دیده بحر استغناست

چو آب می روم عمر در کنار خودم

چنان ز خویش برون رفته ام که شد عمری

نشسته ام شب و روز و در انتظار خودم

ز بیم آه جگرسوز خویشتن دایم

چو ابر منتظر چشم اشکبار خودم

گرفته عقل به دست اختیار من زان ره

همیشه در پی بگسستن مهار خودم

از آن زمان که تو را عین خویشتن دیدم

دگر چو آهوی چشم بتان شکار خودم

ز فکر رفته سعیدا هوای سیر وطن

از آن زمان که غریب دیار یار خودم