گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

گذشتم از سر جان سوی جانان بیشتر رفتم

من این ره را ز پای افتادم و بی درد سر رفتم

فزونتر می شود غم هر که در تدبیر می افتد

زدم چون دست و پا از وهم در گل بیشتر رفتم

ز روی سنگ نقش کنده هرگز برنمی خیزد

در این اندیشه ام از یاد آن دل چون به در رفتم

چو بدمستی قیامت بیند و از خواب برخیزد

لبی خشک آمدم در عالم و با چشم تر رفتم

نه چون خورشید سیرانم سعیدا بی‌اثر باشد

نخواهم رفت از دل‌ها چه شد گر از نظر رفتم