دلا پادشاهی گدایی است محض
که نی را نوا بینوایی است محض
حکیما ز درمان ما دست [دار]
همین درد ما را دوایی است محض
گهی جنگ و گه ناز و گه آشتی
همه شیوهٔ دلربایی است محض
وجودی که باشد عدم در پی اش
بقایش نگویم فنایی است محض
هر آن کف که خالی بود از کرم
مخوان دست او را که پایی است محض
ز جان گر در این راهت اندیشه است
نه عشق است در سر هوایی است محض
چه مشکل گشاید ز گردون اطلس
که بر دوش عالم قبایی است محض
سعیدا سر و کار با دلبری است
که بیگانه کی آشنایی است محض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.