ساقیا ساغر شراب بیار
غم دلهای عاشقان بردار
راه عشاق بینوا سرکن
در طریق فنا قدم بردار
تشنگانند اوفتاده به خاک
از شراب وصال کن سرشار
در طریق وفا چو نافهٔ مشک
همه جان صحتند و تن بیمار
همگی همچو حلقهٔ زنجیر
در دل یکدگر گرفته قرار
روی شادی ز چشم ایشان محو
پشت غم گشته گردشان دیوار
بید مجنون باغ و راغ خودند
همه بی حاصلند و نیکوکار
در رز و باغ این گروه که نیست
نه خزان راه دارد و نه بهار
ظاهراً این گروه را منگر
همه سر خفته اند و دل بیدار
در مکانی کمند از کم کم
در زمانی ز بیشتر بسیار
همه هشیار مست کردارند
همه مست به کار خود هشیار
جمله از سر نهاده بار خودی
نه ز سر واقف و نه از دستار
همه را دیده همچو نرگس باز
همه را دل چو گل شکفته عذار
همگی همچو ما به کف دارند
آنچه دارند از پی ایثار
بوسه زن خاک پای یک یک را
سرمهٔ دیده ای به دست بیار
ای سیعدا تو هم از ایشانی
گرچه دارند از تو ایشان عار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.