گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

پای بر نرگس نهادی چشم بلبل تازه شد

شاخ سنبل را شکستی خاطر گل تازه شد

آن قدر در راه فقر و نیستی کردیم صبر

تا قناعت سبز گردید و توکل تازه شد

شب سخن از پیچش آن زلف آمد در میان

خاطر مجروح ما را داغ کاکل تازه شد

با هلال عید اشارت کرد سوی جام می

عاشقان را زخم شمشیر تغافل تازه شد

دی جهان آرا و شهرآرا به یاد آمد مرا

دل سعیدا از خیال شهر کابل تازه شد