برافکن پرده تا خورشید تابان از سما افتد
خرامان شو دمی تا سرو در بستان ز پا افتد
صبا بر هم مزن چین سر زلفش که میترسم
ختن ویران شود آشوب در شهر ختا افتد
شنیدم آن پری از شهر خود عزم سفر دارد
چه خوشباشد گذار محملش در شهر ما افتد
دلم تا دید آن چاه ز نخدان و خم گیسو
چو یوسف گه بچاه و گه بزندان بلا افتد
نسازم قبله تا از طاق محراب دو ابرویش
نماز من کجا مقبول درگاه خدا افتد
سیه شد روزگارم چون خطش از حسرت خالش
که باید جای هندو بر لب آب بقا افتد
صغیر از بهر دیدارش نشیند بر سر راهش
بود کانشاه خوبان را نظر سوی گدا افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و زیبایی است و احساسات شاعر را در مواجهه با معشوقش بیان میکند. شاعر از پردهبرداری و تابش خورشید سخن میگوید و به زیبایی معشوقش اشاره دارد که اگر او را ببیند، میتواند باعث سقوط سرو و گلها در باغ شود. او به بیان ترس و درد دلش در مورد جدایی و فراق از معشوق پرداخته و عشقش را به قدری عمیق توصیف میکند که حتی عبادتش نیز تحت تأثیر زیبایی معشوق قرار گرفته است. در نهایت، شاعر آرزو دارد که معشوقش، مانند یک پری، به شهر او سفر کند و نگاهش بر او بیفتد. این ابیات به خوبی حسرت، عشق و زیبایی را در کنار هم نشان میدهد.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا نور خورشید درخشان به زمین بیفتد. لحظهای بایست و از زیبایی طبیعت لذت ببر تا سروهای زیبا در باغ بیفتند.
هوش مصنوعی: باد به موهای پریشان او دست نزن، زیرا از این کار میترسم که سرزمین ختن دچار آشفتگی و ویرانی شود.
هوش مصنوعی: شنیدم آن دختر زیبا از شهر خود میخواهد سفر کند. چه خوب خواهد بود اگر در مسیرش به شهر ما بیفتد و از اینجا بگذرد.
هوش مصنوعی: قلبم به شدت تحت تأثیر موی گیسو و چاه زیبایی او قرار گرفته است، چون یوسف که گاهی در چاه و گاهی در زندان گرفتار میشود، من هم در این عشق به مشکلات و دردسرها دچار میشوم.
هوش مصنوعی: من هیچگاه نسازم قبلهای که با زیبایی و طاق ابروان او، نمازم در درگاه خداوند پذیرفته نشود.
هوش مصنوعی: روزگارم به شدت تیره و تیره شده است، زیرا که حسرت نشانههای او در دلم مانده و این حسرت باید در جایی قرار گیرد که او در آنجا به آرامش و بقا برسد.
هوش مصنوعی: کوچکترها به خاطر دیدن او بر سر راهش مینشینند، تا شاید نگاه آن شاه خوبان به سوی گدا بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد
کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد
رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون
مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد
به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم
[...]
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد
نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد
چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی
که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد
ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.