دست گیرید ساغر غم را
پاس دارید خاطر هم را
تا ز خورشید گل عرق نکند
کور سازید چشم شبنم را
قبلهٔ من شراب تلخ بیار
چه کنم آب شور زمزم را
با چنین [وحشیی] چه سازد کس
که به رم یاد می دهد رم را
زخم ما کی به خویش می گیرد
منت چرب و نرم مرهم را
تا به ما روی دست خویش نمود
پشت پایی زدیم عالم را
شوکت خم نیامدم به نظر
منمایید بادهٔ کم را
با هزاران نشاط و ذوق و سرور
صبح سازید شام ماتم را
همت خم به جوش چون آید
نتوان برد نام حاتم را
معنی شعر ما بیان مکنید
مگشایید زلف درهم را
هیچ فتح از کتاب روی نداد
چند بینیم کسره و ضم را
چشم گریان ما اگر این است
می نشاند به خاک و خون یم را
ساقیا جام از آن میم پرکن
که به چرخ آورد سر جم را
دل دیوانه ام به صحرا رفت
تا دهد یاد آهوان رم را
او کجا تاب زلف می آرد
می تراشد ز ناز پرچم را
یک نفس پاس دم سعیدا را
چند نوشی تو ساغر دم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدد از بذل اوست عالم را
نشو او داد شخص آدم را
آفرید آدمی و آدم را
ساخت هشده هزار عالم را
مایه زهر است نوش عالم را
میوه مرگ است تخم آدم را
ای حریف عدم قدم درنه
کم زن این عالم کم از کم را
صبح محشر دمید و ما در خواب
[...]
پس خضر راست کرد آن خم را
از دل هر دو برد آن غم را
چار حرفست نام آن دلبر
که درش قبله ایست مردم را
اول نام و ثانی و ثالث
خمس نصف است و ربع چارم را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.