گنجور

 
سعیدا

شوخ ما رسم قیل و قال گرفت

عاشقان را زبان حال گرفت

هر که دیوان خط و خال تو دید

شادمان گشت حسب حال گرفت

سرو قد تو در کنار دلم

جای تو کرد خوش کمال گرفت

از کریمان روزگار امروز

ای خوشا آن که انفعال گرفت

خاطرم از خیال چون و چرا

در سخن چون زبان لال گرفت

یاد نخل غمت سعیدا کرد

ریشه ها در دل این نهال گرفت