به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی باشد
که از دلبستگی ز آنجا نمی آید خبر بیرون
ز فرش بوریا گردید خواب تلخ من شیرین
ز بندیخانه نی صاف می آید شکر بیرون
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی باشد
که از دلبستگی ز آنجا نمی آید خبر بیرون
ز فرش بوریا گردید خواب تلخ من شیرین
ز بندیخانه نی صاف می آید شکر بیرون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون
مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون
مگر خورشید در عشقت قبایی می درد هر شب
که از جیب دگر می آورد هر صبح سر بیرون
درون پرده شد از شرم رویت آفتاب امشب
[...]
به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟
چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی باشد
که از دلبستگی ز آنجا نمی آید خبر بیرون
ز فرش بوریا گردید خواب تلخ من شیرین
[...]
کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیرون؟
مگر بوی کباب دل برد از ما خبر بیرون
باستقبال سائل میجهند اهل کرم از جا
چو آهن حلقه بر در زد، ز سنگ آید شرر بیرون
بر دریا دلان، ننگست مال و ثروت دنیا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.