گنجور

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

چه بلاست از دو چشمت نظر نیاز کردن

مژه را گشاد دادن، در فتنه باز کردن

چو کمال صنع بی چون ز جمال تست پیدا

نتوان حدیث عشقت ز ره مجاز کردن

همه خواب مردمان شد به دو دیده تلخ، یارب

[...]

کمال خجندی

چه خوش است از تو بوس بخوشی نیاز کردن

زلب تو وعده دادن پس وعده ناز کردن

من دل سیه چو خالت نکنم شکیب از آن لب

ز شکر کجا تواند مگس احتراز کردن

بسؤال بوسه از ما چه کنی به خواب چشمان

[...]

نظام قاری

چه خوشست از دو چشمت نظری بناز کردن

مژه را گشاد دادن در فتنه باز کردن

چه خوشست بهر پوشش سر بقچه باز کردن

بقبا چو آستین دست هوس دراز کردن

توکه برک که داری علم طلا تمنا

[...]

بابافغانی

منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن

ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن

قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته

بخیال کعبه تا کی ره خود دراز کردن

چو تو صبح و شام خوانی بحریم وصل ما را

[...]

نظیری نیشابوری

چه خوشست از دو یکدل سر حرف باز کردن

سخن گذشته گفتن گله را دراز کردن

گهی از نیاز پنهان نظری به مهر دیدن

گهی از عتاب ظاهر نگهی به ناز کردن

اثر عتاب بردن ز دل هم اندک اندک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه