گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

آنگه گر خاک سرایش را بدیده بسپرند

در محل و رتبت از بهرام و کیوان بگذرند

نشمرند احسان او با آنکه انجم بشمرند

سرنپیچندش ز سر آنان که بر عالم سرند

مجیرالدین بیلقانی

این خسیسان کز طمع طفل سخن می پرورند

سربسر ابلیس طبع اند ار چه آدم پیکرند

همچو بیژن در بن چاه ضلالت مانده اند

گرچه در پرویزن ایام چون خس بر سرند

در فریب عامه همچون صبح کاذب چابک اند

[...]

عطار

عاشقانی کز نسیم دوست جان می‌پرورند

جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند

فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب

والهٔ راهی شگرف و غرق بحری منکرند

هر که در عالم دویی می‌بیند آن از احولی است

[...]

جامی

بر سر از چتر مرصع سایه ات می گستردند

یا تماشا را ملایک بافته پر در پرند

پرسش حال اسیران می کنی گاهی ز دور

با رقیبانت همی بینند و خونی می خورند

افکنی سرهای مشتاقان به ره تا دیگران

[...]

اهلی شیرازی

نفی خوبان کردم از خاطر که بار خاطرند

تا زخود غایب شدم دیدم که در دل حاضرند

از فریب مردم چشم بتان ایمن مباش

کاین سیه دل مردمان هم کافر و هم ساحرند

جز سر تسلیم در پای بتان نتوان نهاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه