بر جگر تا خوردهام نیشِ خمارِ نوش را
میکنم با درد سودا بادهٔ سرجوش را
مُهر بر لب زن که در خون غوطه (ور هرگز نساخت)
زخمِ دندانِ پشیمانی لبِ خاموش را
چون صدف هر کس به غورِ بحرِ خاموشی رسید
کاسهٔ دریوزهٔ سیماب سازد گوش را
بازیِ همواریِ ظاهر مخور از دشمنان
نانِ سوزندار پیشافکن سگِ خاموش را
ای ردا از دوشِ من بردار دستِ التفات
کردهام وقفِ سبوی میپرستان دوش را
کِلکِ شکربار صائب بر سرِ شور آمده است
تنگ شکر ساز یکسر پردههای گوش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان تجربههای تلخ و شیرین خود میپردازد. او از درد و رنجی که در اثر نیش خمار نوش به وجود آمده سخن میگوید و به یادآوری زخمهای پشیمانی اشاره میکند. در این میان، به طبیعت انسانی و رفتارهای مخفیانه دشمنان نیز اشاره شده است. شاعر از دشمنان نمیخواهد که او را فریب دهند و در عوض، به دوستی و دوستیپنداری مهر میورزد. او همچنین به زیباییهای میپرستان اشاره میکند و به سادگی و شیرینی زندگی در این دنیای پر از درد میپردازد. در نهایت، با اشاره به شکری که بر سر شور آمده، بر اهمیت لذتهای ساده و زیباییهای زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من طعم تلخ درد و ناامیدی را چشیدهام و حالا با اندوه و تأسیس، به سراغ شادی و نشئگی میروم.
هوش مصنوعی: زنی که در خون غوطهور است، دیگر هیچگاه به زخم دندانهای پشیمانی لبهای خاموشش توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: هر کس که به عمق سکوت و آرامش دست یابد، مانند صدفی که در دریا یافته میشود، گوش خود را مانند ظرفی برای دریافت نغمههای زیبا و ظریف میسازد.
هوش مصنوعی: از دشمنان و مرافقتهای ظاهری آنها فریب نخور. از آنها که بر خلاف ظاهرشان نیتهای بدی دارند، دوری کن. به ظاهر آرام و ساکت آنها اعتماد نکن، زیرا ممکن است در زیر آن، خطرهای بزرگی نهفته باشد.
هوش مصنوعی: ای لباس زیبای من، آن را از دوشم بردار؛ من دستم را به نشانه توجه و ارادت به کسانی که در حال نوشیدن شراب هستند، دراز کردهام.
هوش مصنوعی: قلم شاعر خوشزبان بر سر شور و هیجان آمده است، بهگونهای که شکر را به دقت بههم میزند و همگان را به شنیدن زیباییهای آن دعوت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را
از دبستان بر میاور طفل بازیگوش را
مور بر خوان سلیمان خون خود را می خورد
خرمن گل مایه حسرت بود آغوش را
نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست
[...]
زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را
نیست دری پربهاتر از شنیدن گوش را
هست کم حرفی حدیثی معنیش فهمیدگی
از کتاب عقل سطری دان لب خاموش را
بردبارانند بر خلق جهان سرور از آن
[...]
تا گشود از بهر گفتاری لب خاموش را
در شکر آمیخت آن اهل زمرّدپوش را
روز اول کرد ما را چشم مست او خراب
بادهپیمایی نشاید ساقی مدهوش را
تشنه نیسان چو مردان سعادتمند باش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.