گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

بر جگر تا خورده‌ام نیشِ خمارِ نوش را

می‌کنم با درد سودا بادهٔ سرجوش را

مُهر بر لب زن که در خون غوطه (ور هرگز نساخت)

زخمِ دندانِ پشیمانی لبِ خاموش را

چون صدف هر کس به غورِ بحرِ خاموشی رسید

کاسهٔ دریوزهٔ سیماب سازد گوش را

بازیِ همواریِ ظاهر مخور از دشمنان

نانِ سوزن‌دار پیش‌افکن سگِ خاموش را

ای ردا از دوشِ من بردار دستِ التفات

کرده‌ام وقفِ سبوی می‌پرستان دوش را

کِلکِ شکربار صائب بر سرِ شور آمده است

تنگ شکر ساز یکسر پرده‌های گوش را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

پرده دار حرف دعوی کن لب خاموش را

از دبستان بر میاور طفل بازیگوش را

مور بر خوان سلیمان خون خود را می خورد

خرمن گل مایه حسرت بود آغوش را

نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را

نیست دری پربهاتر از شنیدن گوش را

هست کم حرفی حدیثی معنیش فهمیدگی

از کتاب عقل سطری دان لب خاموش را

بردبارانند بر خلق جهان سرور از آن

[...]

قصاب کاشانی

تا گشود از بهر گفتاری لب خاموش را

در شکر آمیخت آن اهل زمرّدپوش را

روز اول کرد ما را چشم مست او خراب

باده‌پیمایی نشاید ساقی مدهوش را

تشنه نیسان چو مردان سعادتمند باش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه