گنجور

 
اسیری لاهیجی

کونین قطره ایست ز دریای ذات ما

افهام قاصرند ز کنه صفات ما

از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان

اسم و صفات ما شده مجلای ذات ما

بیخو است روبروی من آورد بت پرست

هرگه که کرد سجده لات و منات ما

گر مرده بود زنده جاوید شد چو خضر

هرکس که خورد جرعه ز آب حیات ما

روشن جهان ز پرتو خورشید روی ماست

شد جلوه گاه حسن رخم کاینات ما

دیدیم جمله طالب دیدار ما بدند

سکان کعبه معتکف سومنات ما

چون گشت غرقه اسیری ببحر ذات

زان محو بود از همه قیدی نجات ما