آن را که هست گردش چشم غزاله ای
در کار نیست رطل گران و پیاله ای
ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف
معشوق نو خطی و می دیر ساله ای
تا گل شکفته شد گرو میفروش کرد
در خانه داشت هر که کتاب و رساله ای
بگذار حرف محکمی توبه را به طاق
کاین شیشه توتیا شود از سنگ ژاله ای
بلبل چگونه مست نگردد، که می دهد
از هر گلی بهار به دستش پیاله ای
چون عندلیب قسمت من نیست از بهار
غیر از نگاه حسرت و آهی و ناله ای
می کرد داغ، سینه کان عقیق را
می داشت چون رخ تو اگر باغ لاله ای
یک هاله در بساط همه چرخ بیش نیست
ماه تراست هر خم آغوش، هاله ای
صائب چو تاک نیست غم سربریدنش
هر کس به یادگار گذارد سلاله ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ساقی بباد دوست کرم کن پیاله ای
درویش را زسفره یغما نواله ای
برخیز زلف و رخ بنما و بچم که دل
خواهد بنفشه زار و گل و سرو لاله ای
محتاج درس و حکمت یونانیان چراست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.