گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی

دمید صبح و تو چون سبزه در ته سنگی

دید پرده گوش فلک ز ناله صور

همان تو گوش بر آواز نغمه چنگی

به پرتوی و نسیمی ز هم فرو ریزی

سبک رکاب چو بو، بی ثبات چون رنگی

زمین به خشک پلنگ تو تنگ میدان است

به ماه در جدل و با ستاره در جنگی

ز دیدن تو خورد بر هم آبگینه و آب

غبار آینه اهل دید چون زنگی

اگرچه روی زمین نیلی از گرانی توست

چو برگ کاه به میزان عقل بی سنگی

گواه مردی آزادگان دم و قدم است

درین دو پله تو نامرد گنگی و لنگی

ز داغ لاله زمین دلت سیاهترست

به چهره چون ورق لاله گرچه خوش رنگی

ز بار حرص نداری قرار بر یک جا

گران و پر حرکت همچو آسیا سنگی

به دیده همه عالم چو خار ناسازی

به لقمه همه کس ناگوار چون سنگی

چو دست پیش تو دارد کسی گره گردی

ولی به وقت خراش دل آهنین چنگی

مکن چو اهل کرم دعوی فراخ دلی

که همچو دایره خلق مفلسان تنگی

ز نه سپهر گذشتند گرم رفتاران

تو سست عزم همان در شمار فرسنگی

نوای زاغ درین باغ نیست بی تائثیر

تو بی اثر چه نوایی، کدام آهنگی؟

ز ناله تو دل سنگ آب شد صائب

مگر به عارف خاک فرج هم آهنگی؟

 
 
 
سنایی

مرا شهابی گر هجو کرد صد خروار

نیافت خواهد پاسخ ز لفظ من تنگی

دراز کاری دارم که هر سگی را من

بهر خروشی خواهم همی زدن سنگی

اثیر اخسیکتی

شها، ز چشمه تیغ تو چرخ نیرنگی

بشست دامن دوران بآب یکرنگی

جهان رو به دستان، چه سک بود که کند

بعهد تو ز درون خیری و برون رنگی

فلک، حمایل تدویر کهگشان در بر

[...]

سعدی

چو حق معاینه دانی که می بباید داد

به لطف به که به جنگاوری به دلتنگی

خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس

به قهر از او بستانند و مزد سرهنگی

صوفی محمد هروی

دل مرا چو هوس کرد قلیه زنگی

برنج گشت پریشان زعین بی ننگی

خوش است صحنک حلوای تر به نیم شبان

به نان میده اگر آدمی بود بنگی

مگر که دختر ترکی است بکسمات این دم

[...]

جامی

به عدل کوش که چون صبح آن طلوع کند

فروغ آن برود تا هزار فرسنگی

ظلام ظلم چو ظاهر شود برآرد پر

جهان ز تیرگی و تلخ عیشی و تنگی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه