ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری
با من چو وفایی نکنی جنگ چه داری
خورشید صفت نامزد عشق تو شهریست
از مهر من سوخته دل تنگ چه داری
دارم بضعیفی دلی از شیشه تنک تر
ایسنگدل اندر پی من سنگ چه داری
من مرغ گلستان توام پاس دلم دار
در کشتنم ایشاخ گل آهنگ چه داری
گنجی است دل اهلی و در دست تو خاری
گویا خبرت نیست که در چنگ چه داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوه ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و میافزاید که هیچ شمعی نمیتواند در این بزم، شمع افروختهای از غم او باشد. او به زیبایی و ناز معشوق اشاره میکند و به تبسم او که جانش را میگیرد، مینگرد. شاعر خود را به عنوان یک شکار وحشی توصیف میکند که از طعنههای سایرین گریزی ندارد. او از معشوق میخواهد که با نگاهی، رحمتی بر او بفرستد و به زیبایی و مقام او اشاره میکند و میگوید که حتی اگر محبوب به او نزدیک شود، باز هم نمیتواند به او دست یابد.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر غمگینی و بیقراری؟ اگر قرار نیست وفایی به من داشته باشی، چرا به خودت زحمت میدهی و با من جنگ کنی؟
هوش مصنوعی: عشقت مانند یک شهری است که خورشید و نور در آن وجود دارد، ولی من در دل تنگی و ناراحتی سوختهام. تو چه چیزی برای من داری؟
هوش مصنوعی: من دلی دارم که بسیار آسیبپذیر است، در حالی که تو مانند سنگی محکم و سخت هستی. حالا چرا دنبال من هستی؟
هوش مصنوعی: من پرندهای از باغ تو هستم، لطفاً به قلب من توجه کن. در کشتن من چه قصدی داری وقتی که بوی گل را به من تقدیم میکنی؟
هوش مصنوعی: دل آدمی مانند یک گنجینه ارزشمند است، اما تو در آن فقط خاری را میبینی و متوجه نیستی که چه چیز باارزشی در دستانت قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.