گنجور

 
صائب تبریزی

چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده

دست در گردنم انداخت شراب آلوده

نکند طالع نامرد اگر کوتاهی

می کشم پرده ازان روی حجاب آلوده

باش تا پیش لب آرند ترا دلسوزان

مکن آن دست نگارین به کباب آلوده

از شفق چرخ کهنسال به می می غلطد

من به می گر شدم ایام شباب آلوده

بوسه از تشنه لبی سینه گذارد بر خاک

تا شد از خط لب لعل تو تراب آلوده

زردرویی کشد از قلزم رحمت فردا

دامن هر که نگردد به شراب آلوده

مپسند ای فلک پیر که چون صبح، شود

از شفق موی سفیدم به شراب آلوده

هیزم خشک به آتش چه تواند کردن؟

هیچ زاهد نشود از می ناب آلوده

روز خود را نتوان کرد به نیرنگ سیاه

حیف باشد که شود موی خضاب آلوده

می بی آب بود آتش سوزان صائب

لطف خوب است که باشد به عتاب آلوده