ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن
آفتاب خویش را مغلوب نیلوفر مکن
زیر گردون باش چندانی که جسمت جان شود
گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن
حق نمایی کار هر آیینه بی زنگ نیست
تا بود دل، روی در آیینه دیگر مکن
دام تزویرست خاموشی سگ گیرنده را
نفس اگر عاجز نماید خویش را باور مکن
مرگ چون مو از خمیرت می کشد آسان برون
ریشه محکم در دل فولاد چون جوهر مکن
لنگر بحر حوادث دل به دریا کردن است
سیر این دریای پر آشوب، بی لنگر مکن
سفله را با خود طرف کردن طریق عقل نیست
زینهار از ناکسان صائب شکایت سر مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خودآرایی بهجنس جاودان لنگر مکن
آبرو را سنگسار صنعت گوهر مکن
خار جوهر زحمتگلبرک تمثالت مباد
پردهٔ چشم تر آیینه را بستر مکن
تا توان درکسوت همواری آیینه زیست
[...]
پیش هر کس شکوه از گردون دون پرور مکن
دفتر جمع دل غمدیده را ابتر مکن
عمرها شد ای خضر منت ز حیوان می کشی
لب تر از آب بقا تا زنده ای دیگر مکن
در پی دنیا که آخر خشک لب خواهی گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.