گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم

زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم

حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر

نظر بلند شد، ازعالم حجاب گذشتم

کشیده بود به دام فریب، عالم آبم

صفای دل مددی کرد، همچو آب گذشتم

ز هر چه داشت رگ تلخیی، امید بریدم

چه جای باده گلگون، که از گلاب گذشتم

به خون شرم و حیا می پرید چشم حبابش

هزار شکر کز این خونی حجاب گذشتم

اگر چه موج سراب است شیشه خانه مشرب

رسید جان به لبم تا ازین سراب گذشتم

ز شیشه چون گذرد رنگ می به گرم عنانی؟

ز شیشه خانه مشرب به آن شتاب گذشتم

به زور جذبه توفیق و پایمردی همت

چو برق و باد ز رطل گران رکاب گذشتم

شراب، خون روان و کباب، خون فسرده است

هم از کباب بریدم، هم از شراب گذشتم

عجب که پیرخرابات نگذرد ز گناهم

که من ز باده گلرنگ در شباب گذشتم

امید هست که در حشر زرد روی نگردم

چو من به موسم گل صائب از شراب گذشتم

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

صائب تبریزی

دلم سیاه شد از بس که برکتاب گذشتم

کدام روز سیه بود کز شراب گذشتم؟

چو نیست حاصل من غیر آه و ناله، چه حاصل

که چون قلم به سراپای هر کتاب گذشتم

دلم فرود نیامد به هر چه چشم گشودم

[...]

بیدل دهلوی

ز خود تهی شدم از عالم خراب‌گذشتم

چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم

شرار بود که در سنگ بود آینهٔ من

به ‌خویش دیر رسیدم‌ که‌ از شتاب‌ گذشتم

عنان به دست تپیدن ندارد عزم سپندم

[...]