تا دامن از بساط جهان در کشیده ایم
رخت خرد به کوی قلندر کشیده ایم
ای ساقی، از قرابه فرو ریز می که ما
خونابه ها ز شیشه اخضر کشیده ایم
در حقه سفید و سیه بر بساط خاک
چون پر دغاست، باده احمر کشیده ایم
فقر است و صد هزار معانی درو چو موی
آن را گلیم کرده و در سر کشیده ایم
چون جیب حرص پر نشد از حاصل جهان
دامان همت از سر آن در کشیده ایم
بر سنگ زن عیار زر، ایرا گلی ست زرد
چون در ترازوی خردش بر کشیده ایم
خسرو نه کودکیم که جوییم سرخ و زرد
چون بالغان دل از زر و گوهر کشیده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم
در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم
گردیده است گریه گره در گلوی شمع
در محفلی که رشته ز گوهر کشیده ایم
افسردگی علاج ندارد، و گرنه ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.