گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تا دامن از بساط جهان در کشیده ایم

رخت خرد به کوی قلندر کشیده ایم

ای ساقی، از قرابه فرو ریز می که ما

خونابه ها ز شیشه اخضر کشیده ایم

در حقه سفید و سیه بر بساط خاک

چون پر دغاست، باده احمر کشیده ایم

فقر است و صد هزار معانی درو چو موی

آن را گلیم کرده و در سر کشیده ایم

چون جیب حرص پر نشد از حاصل جهان

دامان همت از سر آن در کشیده ایم

بر سنگ زن عیار زر، ایرا گلی ست زرد

چون در ترازوی خردش بر کشیده ایم

خسرو نه کودکیم که جوییم سرخ و زرد

چون بالغان دل از زر و گوهر کشیده ایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم

در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم

گردیده است گریه گره در گلوی شمع

در محفلی که رشته ز گوهر کشیده ایم

افسردگی علاج ندارد، و گرنه ما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه