فکنده ایم به امروز کار فردا را
ازین حیات چه آسودگی بود ما را؟
نگاه دار سر رشته تا نگه دارند
که می زنند به سوزن لب مسیحا را
به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
نبسته است کسی شاهراه دلها را
اگر ز ابروی همت اشارتی باشد
تهی کنیم به جام حباب دریا را
خدا سزا دهد این اشک گرم را صائب
که شست از نظرم سرمه تماشا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین نوآوری و مدارا با زندگی اشاره دارد. شاعر با اشاره به اینکه کارهای امروز را به فردا میاندازیم، از نارضایتی خود از زندگی و نارساییهای موجود در آن میگوید. او از خدا میخواهد تا اشکهایش را که نشانهای از ناراحتی و غم اوست، بپذیرد و در عین حال بر لزوم تلاش و همت تأکید میکند. شعر به ما میآموزد که باید توجه بیشتری به فرصتها و زیباییهای زندگی داشته باشیم و از آنها بهره ببریم.
هوش مصنوعی: ما امروز کارهای فردا را به انجام میرسانیم، ولی آیا از این زندگی چه آرامشی برای ما به دست میآید؟
هوش مصنوعی: مراقب و هوشیار باش، چون ممکن است کسانی که در اطرافت هستند، به تو آسیب برسانند و تو را دچار درد کنند. باید ذهن و احساساتت را کنترل کنی تا از آسیبها دور بمانی.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است از نظر ظاهری اجازه تماشا وجود نداشته باشد، اما هیچکس نتوانسته است راه احساسات و دلها را مسدود کند.
هوش مصنوعی: اگر با یک اشاره از ابروی تو همت و ارادهای وجود داشته باشد، ما میتوانیم دریا را در جام حبابی کوچک خالی کنیم.
هوش مصنوعی: خدا این اشک گرم مرا مجازات کند، چرا که باعث شد از نظر من زیباییها و آنچه را که باید ببینم، محو شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.