غزل شمارهٔ ۵۷۵۶
اثر ز غنچه درین گلستان نمی بینم
فغان که اهل دلی در میان نمی بینم
چه زهر بود که چشم ستاره ریخت به خاک
که شیر را به شکر مهربان نمی بینم
چنان غبار کدورت دواند ریشه به خاک
که خنده در دهن زعفران نمی بینم
چه نقش بود که بر آب زد سپهر دو رنگ
که شیشه را به قدح همزبان نمی بینم
چنان شکستگی از صفحه جهان شد محو
که رنگ عشق به روی خزان نمی بینم
جز آبروی خسیسان، که خاک بر سر آن
نشان آب درین خاکدان نمی بینم
ز چشم اختر بد آنچنان گریزانم
که ماه ماه سوی آسمان نمی بینم
شکوفه ید بیضا به خاک ریخته است
ز لاله زار تجلی نشان نمی بینم
چرا ز گوشه عزلت برون روم صائب
ز مردمی اثری در جهان نمی بینم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.