غزل شمارهٔ ۵۶۱۶
عمرها تربیت دیده بینا کردم
تا ترا یک نظر از دور تماشا کردم
رخنه از آه در آن دل نتوانستم کرد
من که صد غنچه پیکان به نفس وا کردم
هر قدر خون که به دلها طلب دنیا کرد
من ز گرداندن رو در دل دنیا کردم
نشد از ابر گهر بار صدف را روزی
آنچه من جمع ز دریوزه دلها کردم
زور سیلاب به همواری صحرا چه کند؟
خاک در کاسه دشمن به مدارا کردم
منم آن غنچه غافل ز بی حوصلگی
سر خود در سر یک خنده بیجا کردم
از گل آتش به ته پای چو شبنم دارم
تا هوای سفر عالم بالا کردم
نفرت از دیدن مکروه یکی صد گردد
نیست از رغبت اگر روی به دنیا کردم
نفس از موج خطر راست نکردم صائب
سر برون تا چو حباب از دل دریا کردم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
آرمان نوشته:
بیت ششم “منم آن غنچه غافل که ز بی حوصلگی”
👆⚐