من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم
عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم
اگر بیرون نمی آیم ز خلوت نیست بی صورت
سخن رو در من آورده است و من رو در سخن دارم
کجا همسنگ با من می شود مجنون بیجوهر
که من سنگ فسان از بیستون چون کوهکن دارم
نمی گردد حجاب نور وحدت پرده کثرت
نظر بر شمع چون پروانه من از انجمن دارم
ز آب زندگانی تازه دارد جان خشکم را
عقیق آبداری کز خموشی در دهن دارم
از آن بوی پیراهن به یاد یوسفم قانع
که چشمی نیست در دنبال این نعمت که من دارم
ز غربت دیگران را داغ اگر بر دل بود صائب
به دل چون لاله من داغ غریبی در وطن دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات شاعر درباره عشق، هویت و ادراکات درونی او میپردازد. شاعر از زیبایی و رنگارنگی گلها صحبت میکند و خود را به عنوان شخصیتی با ارزش توصیف میکند. او به خلوت و درون خود اشاره میکند و میگوید که در سخن، وجود خود را یافته است. او ضمن مقایسه خود با مجنون، از عمق وجود و حقیقت خویش سخن میگوید. شاعر به وحدت و نور اشاره میکند و از حس عمیق خود نسبت به زندگی و یاد یوسف صحبت میکند، که نمادی از عشق و وفاداری است. در نهایت، او به حس غربت و داغ در دل در وطن اشاره میکند، که نشاندهنده ناراحتی و تنهایی اوست.
هوش مصنوعی: من از زیبایی و آواز خوش گلهای چمن لذت میبرم و به خاطر این زیبایی، در دل خود جواهر باارزشی دارم که شهرتش به یمن میرسد.
هوش مصنوعی: اگر به جمع نمیآیم، به خاطر این نیست که از تنهایی خوشم میآید؛ بلکه کلامی که بیصورت است، مرا در خود جای داده و من هم در آن کلام وجود دارم.
هوش مصنوعی: این شخص از عشق و احساسات عمیق خود صحبت میکند و به نوعی به مقایسه خود با دیگران میپردازد. او به هیچکس نمیتواند اعتماد کند، چرا که خود را مانند سنگی محکم و با روحیهای سرسخت میداند، در حالی که دیگران را بیپایه و ضعیف میبیند. به عبارتی، او احساس میکند که در عشق و بررسی حالات درونیاش، هیچکس توانایی و عمق احساسات او را ندارد.
هوش مصنوعی: حجاب نور وحدت باعث نمیشود که من نتوانم زیباییهای شمع را ببینم، چون مانند پروانهای هستم که به سوی شمع جذب میشود و از جمع دیگران جدا شدهام.
هوش مصنوعی: از آب زندگی جان خشک من دوباره تازه میشود، مانند عقیق درخشانی که در خاموشی در دهان دارم.
هوش مصنوعی: بو و عطر پیراهن یادآور یوسف برای من است و من به همین خاطر راضیام، چرا که هیچکس نیست که به این نعمت که در اختیار دارم، حسودی کند.
هوش مصنوعی: اگر دیگران در غربت دچار درد و رنج شوند، برای من نیز که در وطنم هستم، داغ غریبی وجود دارد. دل من مانند لالهای است که در وطن با درد و اندوه خود میسوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم
تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم
حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم
همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان
[...]
من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب
بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم
گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری
[...]
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم
فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم
به کام و آرزویِ دل چو دارم خلوتی حاصل
[...]
هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها
عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم
عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم
[...]
دلی زخم انتخاب خنده گل در چمن دارم
پریشانی ندارد خاطر جمعی که من دارم
عدم را خنده میآید به شوخیهای تدبیرم
ز هر تحریک مژگان تو چاکی در کفن دارم
لبم با ناله می جوشد دلم با شعله می رقصد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.