اگر میداشتم بال و پری پرواز میکردم
درین بستانسرا دیوان محشر باز میکردم
اگر میبود دامان شب زلفش به دست من
حدیث درد بیانجام خود آغاز میکردم
نسیم صبح از نامحرمان بود این گلستان را
در ایامی که من بند قبایش باز میکردم
سپند شوخچشم از دور دستی داشت بر آتش
در آن محفل که من قانون صحبت ساز میکردم
حیا در پرده بیگانگی میخورد خون خود
که آهوی ترا من شیرگیر ناز میکردم
نسیم بیادب زنجیر میخایید در عهدی
که من در زلف او چون شانه دستانداز میکردم
نمیزد آب اگر بر آتش من سردی عالم
چه دلها را کباب از شعله آواز میکردم
اگر روی دلی از پرتو خورشید میدیدم
سبک چون رنگ ازین بستانسرا پرواز میکردم
اگر میبود درد عشق صائب کارفرمایم
جهان را گلشن از کلک سخنپرداز میکردم