نظر را تا چراغ گوشه محراب خود کردم
تماشای فروغ گوهر نایاب خود کردم
چه سازد با دل دریا کش من تلخی عالم
مکرر بحر را در کاسه گرداب خود کردم
ندارد خواب عاشق ورنه من افسانه عالم
به کار چشم بیدار و دل بیخواب خود کردم
از آن است تاج شاهان پایتخت اعتبار من
که از دریا قناعت چون گهر با آب خود کردم
ز خواب مرگ چون نبود مرا امید بیداری
که من در روزگار زندگانی خواب خود کردم
خودی پیچیده بود از قبله حق روی من صائب
نمازم رد نشد تا پشت بر محراب خود کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.