غزل شمارهٔ ۵۱۷۸
چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟
چون فلک در دل خود آبله ها دارد عشق
نیست چون غنچه پیکان دل ماناخن گیر
ورنه چون صبح،دم عقده گشا دارد عشق
گر چه در پرده غیب است نهان خورشیدش
ذره ای چون فلک بی سرو پا دارد عشق
نیست هر آب و زمین قابل تخم شررش
در دل سوختگان نشو و نما دارد عشق
نه همین در دل ما بزم سلیمان چیده است
عالمی در دل هر مور جدا دارد عشق
دامن خاک نگارین شود از جولانش
گرچه از خون جگر پابه حنا دارد عشق
شاخ و برگش بود از عالم امکان بیرون
ریشه هر چند در اندیشه ما دارد عشق
چون فلک دایره بینش خودساز وسیع
تا بدانی که چه مقدار صفا دارد عشق
آسمان موج سرابی است درآن دامن دشت
که من سوخته راآبله پا دارد عشق
چشم خفاش ز خورشید چه بیند صائب
عقل بیچاره چه داند که چها دارد عشق
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...