مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش
که در رکاب نسیم فناست دفتر عیش
ستاره سحری و چراغ صبحدم است
به چشم وقت شناسان فروغ اختر عیش
مده به عیش سبکسیر صحبت غم را
که همچو شبنم گل بی بقاست گوهر عیش
به حسن عافیت غم کجا رسد شادی؟
طرب رسول ملال است و غم پیمبر عیش
چنان که فتنه عالم ز باده می زاید
به صد هزار غم آبستن است مادر عیش
به آفتاب حوادث بساز چون مردان
که همچو میوه خام است سایه پرور عیش
گمان حور و پری داشتم ،ندانستم
که دیو غم بدر آید ز زیر چادر عیش
کجاست گردسپاه غم و غبار ملال؟
که خاکهای جهان را کنیم برسر عیش
گزیده است مرابس که شادی ایام
به چشم حلقه مارست حلقه در عیش
مقیم گوشه غم باش اگر مسلمانی
که دین ضعیف شود در زمین کافر عیش
ز داغ لاله عاشق مدام،معلوم است
که دل سیاه کندصحبت مکرر عیش
جواب آن غزل مولوی است این صائب
زهی خدا که کند مرگ راپیمبر عیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش
ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد
زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش
به نام عیش بریدند ناف هستی ما
[...]
مده ز دست چو گل دربهار ساغر عیش
که از شکوفه بود در گذار، اختر عیش
برات خوشدلی از روزگار کن تحصیل
نبسته است به هم تا شکوفه دفتر عیش
کنون که رشته باران ز هم نمی گسلد
[...]
اگر به دست من افتد دوباره ساغر عیش
به هر دو دست زنم جام عیش بر سر عیش
به آه یأس و ندامت تمام خواهم سوخت
شبی که چرخ مرا افکند به بستر عیش
قماش عیش که نقشش بر آب می بینم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.