زان میان گم کرده ام سررشته تدبیر خویش
کاش مویی بخشیم از زلف چون زنجیر خویش
وه چه شیرین است لعلت گوییا آمیخته ست
شیره جانهای شیرین دایه ات با شیر خویش
نقشبند چین که در بتخانه صورت می نگاشت
پیش رویت بر زمین زد خامه تصویر خویش
تیرت آمد بر دل و من نیم کشته منتظر
مانده ام باشد که آیی از قفای تیر خویش
همدم یاران تو خوش در عشرت آباد وصال
مانده من تنها درین غمخانه دلگیر خویش
خواستم عمری به کویت عذر تقصیر وفا
همچنان شرمنده ام پیش تو از تقصیر خویش
بنده جامی پیر شد همچون غلامان بر درت
رحمی ای شاه جوانان بر غلام پیر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از گم شدن راه تدبیر و اندیشهاش سخن میگوید و آرزو میکند که تکهای از زلف معشوقش را به او ببخشد. او توصیف میکند که چگونه زیبایی معشوقش شیرین و دلربا است و به نوعی شیره جان او را به یاد میآورد. شاعر به تصویر کشیدن معشوق در بتکدهها اشاره میکند و از تیر عشق که بر دلش نشسته و او را نیمهجان کرده، سخن میگوید. او به تنهایی خود در غم و دلتنگی اشاره میکند و از یاران معشوقش که در خوشیها هستند، حسرت میخورد. در نهایت، شاعر از شرمندگی خود در برابر معشوق سخن میگوید و از او میخواهد که به حال غلام پیرش رحم کند.
هوش مصنوعی: میان همه مشکلات و دشواریها، نتوانستهام راهحل مناسبی پیدا کنم. ای کاش بتوانم رشتهای از موهایم را به خاطر زلف درهمپیچیدهام ببندم تا به یاد آرم که باید به چه چیزی توجه کنم.
هوش مصنوعی: چه لعل زیبایی داری که گویی شیره جانهای شیرین دایهات با شیر خود، در آن mezcl شده است.
هوش مصنوعی: نقاش چینی که در معبد بتها تصویر میکشید، قلم خود را بر زمین گذاشته و تصویر خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: تیر تو به قلبم اصابت کرده و من مانند کسی که زخمی شده، در انتظار ماندهام تا شاید روزی از پشت تیر خودت بیایی.
هوش مصنوعی: دوستان تو در شادی و خوشی به سر میبرند، اما من به تنهایی در این خانه غم و اندوه خودم ماندهام.
هوش مصنوعی: خواستم که سالها در نزد تو عذرخواهی کنم، ولی همواره به خاطر اشتباهاتم در مقابل تو شرمندهام.
هوش مصنوعی: من به مانند یک خدمتگزار پیر در درگاه تو، ای شاه جوان، با اشتیاق و امید به رحمت تو نگاه میکنم. دل من به مهربانیات بند است و از تو میخواهم که بر خدمتگزار سالخوردهات رحم کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش
قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش
گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست
می توان کردن به سوزن امتحان شمشیر خویش
تا توان چون خضر شد معمار دیوار یتیم
[...]
شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش
منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش
ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی
تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش
دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.