از خدا در عهد پیری یک زمان غافل مباش
از نشان زنهار دربحر کمان غافل مباش
چون گل رعنا خزان را در قفا دارد بهار
از ورق گردانی باد خزان غافل مباش
چون خبر از کاروان گر پیش نتوانی فتاد
چشم بگشا از غبار کاروان غافل مباش
گر به طوف کعبه مقصود نتوانی رسید
سعی کن زنهار از سنگ نشان غافل مباش
می کند زهر هلاهل کار خود در انگبین
ازگزند دشمن شیرین زبان غافل مباش
تا نسازی راست در دل حرف رابر لب میار
تیر تابیرون نرفته است ازکمان غافل مباش
قطره را دریا به شیرینی گرفت از دست ابر
اینقدر از حال دور افتادگان غافل مباش
مهر با چندین عصا در چاه مغرب اوفتاد
زینهاراز چاه خس پوش جهان غافل مباش
آب زیرکاه راباشد خطر از بحر بیش
صائب ازهمواری اهل زمان غافل مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش
چون دم شمشیر از پشت کمان غافل مباش
از فریب صبح دولت ای جوان غافل مباش
خنده شیرست لطف آسمان، غافل مباش
می کند بند گران سیلاب رادیوانه تر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.