پامنه بیرون ز حدِِّ خود کمال این است و بس
پیشِ اهلِ دید ملکِ بیزوال این است و بس
دردِ خودبینی بود صد پرده از کوری بتر
اخترِ اربابِ بینش را وبال این است و بس
خونِ دل خوردن پشیمانی ندارد در قفا
گر شرابی هست در عالم حلال این است و بس
چشمپوشیدن جهان را زیرِ بالآوردن است
شاهبازِ معرفت را شاهبال این است و بس
باطنِ خود را مزین کن به اخلاقِ جمیل
کانچه میماند به حسنِ لایزال این است و بس
گوشِ سنگین، سنگِ دندانِ سبکمغزان بود
هرزهگویانِ جهان را گوشمال این است وبس
از گناهِ خود اگر شرمندهای دیگر مکن
شاهدِ خجلت، دلیلِ انفعال این است و بس
خویش را نزدیک میدانی، ازان دوری ز حق
دورشو ز اندیشهٔ باطل، وصال این است و بس
عشرتِ ما در رکابِ معنیِ نازک بود
عیدِ ما نازکخیالان را هلال این است و بس
تا مگر بر چون خودی در گفتگو غالب شوند
مطلبِ اربابِ علم از قیل و قال این است و بس
تا به خودداری گمانِ علم و دانش، ناقصی
چون به نقصِ خود شدی قایل، کمال این است و بس
دستِ تحسین بر سرِ دوشِ قلم صائب بکش
منتهای فکرِ اربابِ کمال این است و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.