غزل شمارهٔ ۴۷۸۱
عشق گرد دل فرزانه نگردد هرگز
خانه دیو، پریخانه نگردد هرگز
شهپر عشق سبکسیر، شکست دل ماست
آسیا بی مدد دانه نگردد هرگز
عشق از کوی خرابات به جایی نرود
گنج دلگیر ز ویرانه نگردد هرگز
گر چه در دایره چشم غزالان باشد
روی مجنون ز سیه خانه نگردد هرگز
هر که ترجیح دهد عقل و خرد را به جنون
دارم امید که دیوانه نگردد هرگز!
عشق با عقل محال است شود در دل جمع
این دو تیغ است که همخانه نگردد هرگز
دل غفلت زدگان زنده نگردد به سخن
پرده خواب به افسانه نگردد هرگز
گر صبا با خبر از درد غریبی باشد
گرد خاکستر پروانه نگردد هرگز
آشنایی به سخن کن که پریزاد سخن
آشنایی است که بیگانه نگردد هرگز
کجرویهای فلک علت کج بینی توست
تا نگردد سرت،این خانه نگردد هرگز
بر رخ هر که گشودند در دل صائب
طالب کعبه و بتخانه نگردد هرگز
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...