ز خرمن صلح کن با دانهای از دوربینیها
که میسازد زبان برق کوته خوشهچینیها
تلاش صدر کمتر کن که در بحر گران لنگر
سبک دارد کف بیمغز را بالانشینیها
میان نور و ظلمت التیامی نیست، حیرانم
که چون پیوست جان آسمانی با زمینیها
سرافرازی چو شمع آن را رسد در حلقه طاعت
که محرابش نخواهد شمع از روشنجبینیها
نگردد روزن اندیشه تا مسدود از حیرت
ندارد غیر سودا حاصلی خلوتگزینیها
به من بایست یار از دیگران نزدیکتر باشد
اگر نزدیک میگردید راه از دوربینیها
ز گرد خط، گرفتم بیصفا شد ظاهر آن لب
کجا رفت آن تبسمها و آن حرفآفرینیها؟
ندارد روزی اهل قناعت چشم شور از پی
سلیمان میبرد غیرت به مور از ریزهچینیها
به ذوقی باده در جام سفالین ریختم صائب
که از طاق دل فغفور چین افتاد چینیها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بود سرمشق درس خامشی باریکبینیها
ز مو انگشت حیرانی به لب دارند چینیها
مرا از ضعف پرواز است قید آشیان ورنه
نفسگیرم چو بوی غنچه از خلوتگزینیها
نیاز من عروج نشئهٔ ناز دگر دارد
[...]
ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینیها
مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینیها
توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن
که صد خرمن نمایی حاصل ازین خوشهچینیها
مرادی کی بود غیر از تسلیبخش آرامش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.