غزل شمارهٔ ۴۷
می گدازد خون گرمم نشتر فصاد را
می کند از آب عریان، دشنه فولاد را
سرو از قمری به سر صد مشت خاکستر فشاند
تا به سنبل راه دادی شانه شمشاد را
این گل روی عرقناکی که من دیدم ازو
دسته گل می کند آیینه فولاد را
چرخ را آرامگاه عافیت پنداشتم
آشیان کردم تصور ،خانه صیاد را
گر چه بی رحم است اما بی بصیرت نیست حسن
نعل گلگون می نماید تیشه فرهاد را
باز صائب عندلیبان را به شور آورده ای
بر هم آوازان خود مپسند این بیداد را
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...