سینه تنگ و من هلاک زخم پنهان دگر
خون شو ای دل تا گشاید جای پیکان دگر
پر تامل میکند ساقی چو آمد دور ما
دور ما را ترسم اندازد به دوران دگر
آتش ما یادگارست از گلستان خلیل
در دل هر اخگرش یابی گلستان دگر
حسن اگر خواهی، مرو بیرون چو مهر از یک لباس
هر زمان بیرون مکن سر از گریبان دگر
مینماید بر سر کوی تو نقش هر قدم
از هجوم گریه من، چشم گریان دگر
ریزه سیماب را ماند دل صدپارهام
در نثار خنجرت هر پاره را جان دگر
آنکه زاهد کرده عریانش، نه ایمان است و دین
عشق دارد در لباس کفر، ایمان دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زپشت ارسلان خان ارسلان خان دگر
ملکداری را نزیبد جز تو سلطان دگر
سایه یزدان توئی شاهی ترا زیبد بحق
سایه دیگر نشاید همچو یزدان دگر
خسرو غازی محمدبن سلیمان آنکه بود
[...]
ای ز رویت هر نگاهی را گلستان دگر
در دل هر ذره ای خورشید تابان دگر
وای بر من کز غرور حسن هر چین می شود
گوشه ابروی او را طاق نسیان دگر
بیقراری هرکه را پیچد بهم چون گردباد
[...]
دیده ام از گرد گلگون تو جولان دگر
در نظر کی آیدم سیر گلستان دگر
بت پرستی را هنوز امروز با من کارهاست
از خطش دیدم سواد کافرستان دگر
خوانده ام مضمون حرفش را حیات تازه ای است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.