ره مده در خطِ مشکین، شانهٔ شمشاد را
نیست حاجت حک و اصلاحی خطِ استاد را
نیست ممکن یک نظر خود را تواند سیر دید
گر کند آیینه شیرین تیشهٔ فرهاد را
طوقِ منّت، گردنِ فرمانبران را لایق است
ترکِ احسان است احسان مردمِ آزاد را
شاد باشید ای نوآموزان که روی سختِ من
توبه داد از سخترویی سیلیِ استاد را
زخمیانِ تیغِ او بر یکدگر دارند رشک
گرچه خط یکدست باشد خامهٔ فولاد را
چون گره تر شد، به آسانی گشودن مشکل است
باده هیهات است بگشاید دلِ ناشاد را
ساعتِ سنگین نگیرد پیشِ سیلِ حادثات
از سبکمغزی چه محکم میکنی بنیاد را؟
پایداری نیست در آب و گِل بنیادِ ظلم
میکند ویران نسیمی خانهٔ صیاد را
یک ره ای آتش به فریادِ سپندِ من برس
در گره تا چند بندم ناله و فریاد را
امتحانکردن سپهرِ آهنیندل را بس است
چند بر دندان زنی این بیضهٔ فولاد را
عقل در اصلاحِ ما بیهوده کوشش میکند
نیست پروای پدر، مجنونِ مادرزاد را
می کند خاکِ بیابانِ عدم را توتیا
هر که صائب دیده باشد عالمِ ایجاد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مضامین مختلفی اشاره میکند. او از بینیازی از اصلاح و تغییر دادن خطوط زندگی سخن میگوید، و به زیباییهای وجودی انسان و مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه است پرداخته است. شاعر به نوع دوستی و مهربانی اشاره میکند و تأکید میورزد که احسان به دیگران خالی از لطف نیست. همچنین به ناگزیری در برابر حوادث و مشکلات زندگی اشاره کرده و میگوید که پایداری در برابر ظلم و ناامیدی ممکن نیست. در انتها، شاعر به قدرت بینش و درک انسانی اشاره کرده و نشان میدهد که افراد باید به خود توجه کرده و درک و بینش خود را افزایش دهند. این شعر به صورت کلی به نکات فلسفی و عمیق درباره زندگی، دوستی و درک انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و روشنی خطوط و آثار استاد اشاره میکند. او میگوید که نیازی به تغییر یا اصلاح در زیباییهای طبیعی و بهجا مانده از استاد نیست. به عبارت دیگر، هنر و نشانههای زیبا نیازی به تصحیح و ترمیم ندارند و میتوانند به شکوه و زیبایی خود ادامه دهند.
هوش مصنوعی: نمیتوان یک نفر را در یک نگاه به تمامی احساسات و عمق وجودش پی برد، حتی اگر آیینهای وجود داشته باشد که زیباییها و دردهای او را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: آنچه در این بیت بیان شده، به این معناست که کسانی که در مقام خدمت و فرمانروایی هستند، باید با دقت و احترام به دیگران رفتار کنند. دلبستگی و وابستگی به کمک و لطف دیگران نشاندهنده ضعف است و کسانی که آزاد هستند، نیازی به گدايي برای محبت و احسان دیگران ندارند. درواقع، مقام و شرافت انسانها در عدم وابستگی به احسان دیگران و رفتار درست و مستقل از آن است.
هوش مصنوعی: ای نوآموزان، شاد باشید! زیرا اینکه من به خاطر سختگیریهایم از استاد عذرخواهی کردم و توبه کردم، نشاندهنده تغییر در رفتارم است.
هوش مصنوعی: زخمیهایی که از تیغ او به یکدیگر وارد شده، باعث حسادت آنها شده است، هرچند که خطی که با قلم فولادی رسم شده، یکدست و صاف است.
هوش مصنوعی: زمانی که گیسوی شخصی تر و مرطوب باشد، به راحتی میتوان آن را باز کرد. اما دل کسی که شاد نیست، با هیچ نوشیدنیای نمیتوان شاد کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که حوادث و مشکلات بزرگ و طاقتفرسا مانند سیل به وجود میآیند، دیگر نه زمان به آهستگی میگذرد و نه میتوان با بیدقتی و سهلانگاری کاری را به خوبی پایهگذاری کرد. وقتی انسان با نادانی و بیتوجهی روبهرو میشود، چگونه میتواند چیزی را بهطور محکم بنا کند؟
هوش مصنوعی: ثابت نیست که ظلم و ستم در دنیا ادامه داشته باشد؛ همین که نسیمی میوزد، میتواند خانه و زندگی صیاد را خراب کند.
هوش مصنوعی: مرا آتش و درد درونی میسوزاند، به کمکم بیا و گرههای مشکلاتم را باز کن. دیگر چقدر باید با ناله و فریاد این وضعیت را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به آزمایش و امتحان دلِ سخت و بیرحمِ دنیا نیست؛ کافی است که چند بار با دندانزدن به این چارهی سختی که شبیه تخم فولاد است، تلاش کنی.
هوش مصنوعی: عقل در تلاش برای بهبود ما، بیفایده عمل میکند؛ همانطور که هیچکس نگران وضعیتی نیست که مجنونِ مادرزاد در آن به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای بینش و بصیرت باشد، میتواند بیابان خالی و بیروح عدم را به مانند دارویی شفابخش و زنده کننده ببیند، چون او درک عمیقتری از جهان و آفرینش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را
باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان
آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را
[...]
شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را
جان ز تن آمد برون بویی ندادی باد را
سر به دیوار سرایت می زنم تا بنگری
زانکه با باز شکاری خوش بود صیاد را
بازوی هجرت قوی در کشتن بیچارگان
[...]
پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را
ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را
خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا
ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را
چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست
[...]
غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را
زنگ زهر جانستان شد تیغ این جلاد را
حسن بی رحم است، ورنه دود تلخ آه من
آب گرداند به چشم آیینه فولاد را
ساده لوحی بین که می خواهم شکار من شود
[...]
در هنرمندی ز مردن نیست غم استاد را
زنده دارد کار شیرین، تا ابد فرهاد را
تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت
در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.