دل صاف پروای محشر ندارد
که دریاغم از دامن ترندارد
بساز ای خردمند با تیره بختی
که دریا گزیری ز عنبر ندارد
شود تخته مشق هر خاروخس را
چو دریا بزرگی که لنگر ندارد
شود خشک همچون سبو دست آن کس
که باری ز دوش کسی برندارد
ز طعن خسان پاک گوهر نترسد
رگ لعل پروای نشترندارد
دل روشن از انقلاب است ایمن
ز طوفان خطر آب گوهر ندارد
نخواهد سرگرم دستار صائب
که خورشید حاجت به افسر ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که دست از هوایِ تو بر سر ندارد
که چشم از فراقت به خون تر ندارد
جمادست نه جانور هر که شوری
ز شیرینِ عشقِ تو در سر ندارد
درین آشیان خانه مرغی نبینم
[...]
به سر هر که سودای حیدر ندارد
نشانی ز دین پیمبر ندارد
ننوشد کس اژ باده یعشق حیدر
به محشر نصیبی زکوثر ندارد
مسلمان نباشد کسی کو به گیتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.