در ملک وجود آنچه که از خاک برآید
آن به که عدم گردد و از تاک برآید
خورشید فلک تیره شود روز جهان شب
گر دود دل من سوی افلاک برآید
یکتن ز همه خلق جهان زنده نماند
آن روز که شمشیر تو بی باک برآید
مقتول خم ابروی تو روز قیامت
از زیر لحد با دل صد چاک برآید
دانی چه بود صیقل آئینهٔ خاطر
آهی که سحر از دل غمناک برآید
جز عجز و تضرع ببرت تحفه چه آریم
خاکیم و بجز عجز چه از خاک برآید
در حشر کند دوزخیان را که بهشتی
این کار صغیر از شه لولاک برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوعاتی چون وجود و عدم، قدرت عشق و عشق ورزی، و قیامت پرداخته است. او میگوید که آنچه از خاک برمیآید (یعنی موجودات زمینی) باید به عدم برگردد، و در این مسیر، عشق و دل.replace_text به نوعی میداندار است. شاعر به شدت به تاثیرات عمیق عشق و غم در دل آدمی اشاره میکند و به خودآگاهی از ضعف و نیاز بشر در پیشگاه خداوند میپردازد. او از روز قیامت و قضاوت الهی سخن میگوید و به هشداری در مورد زندگی و اعمال انسانها تاکید میکند. در پایان، با بیان ضرورت تضرع و عاجزی در برابر خدا، مفهوم فانی بودن انسان در دنیای خاکی را تکرار میکند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از خاک به وجود میآید بهتر است که به عدم برگردد و رویدنی از تاک، یعنی از کیفیت و زیبایی خاصش، به وجود آید.
هوش مصنوعی: اگر دود دل من به سمت آسمان بر بلند شود، روزگار دنیا مانند شب تاریک خواهد شد و خورشید آسمان خاموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: در آن روز که تو با شهامت شمشیرت را بیرون بکشی، هیچکس از افراد این دنیا زنده نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر زیبایی خم ابروی تو کشته شده است، در روز قیامت از زیر خاک با دلbroken و زخمهای فراوان برمیخیزد.
هوش مصنوعی: میدانی چه چیزی میتواند روح انسان را مانند آینهی صاف کند؟ آن آهی است که در سحرگاه از دل غمگین برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر از ما چیزی به جز ناتوانی و درخواست کمک خداوند بخواهید، ما نمیتوانیم چیزی ارائه دهیم. ما از خاکیم و جز ناتوانی، نمیتوانیم از خاک چیز دیگری بیرون بیاوریم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، فردی که بهشتی است میتواند به آسانی دوزخیان را از گناهان خود نجات دهد، همچنان که آرامش و محبت از وجود محمد (ص) به دیگران سرازیر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسنی که به نور نظر پاک برآید
از خلوت آیینه عرقناک برآید
دامن کشد از صحبت پیراهن یوسف
خاری که ز گلزار تو بیباک برآید
خونین جگری را که تمنای بهارست
[...]
تا هست میسر که ز گل تاک برآید
حیف است گیاه دگر از خاک برآید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.