گنجور

 
صائب تبریزی

رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد

نظاره زلف تو پریشان نظرم کرد

امید نجات من ازان زلف به خط بود

سر زد خط بیرحم و گرفتارترم کرد

فریاد که پیراهن نادیده یوسف

از شوخی نکهت چو صبا دربدرم کرد

فریاد ازان نرگس مستانه که هر گاه

رفتم که خبر یابم ازو بیخبرم کرد

شد مردمک دیده من گردش افلاک

تا تربیت عشق تو صاحب نظرم کرد

خورشید قیامت چگر تشنه لبان را

سیراب ز افشردن دامان ترم کرد

زان روز که افتاد به بالای تو چشمم

هر موی سنانی شد واز خود بدرم کرد

هرگز نشد از جلوه او سیر دو چشمم

این آب روان هر نفسی تشنه ترم کرد

از مرگ محال است شود تلخ دهانم

زان قند که لطف تو در آب گهرم کرد

از روسیهی نیست سزاوار سفیدی

چشمی که بد آموز به خواب سحرم کرد

هر خال ز رخساره او داغ غریبی است

آن حسن غریبی که چنین دربدرم کرد

دانسته قدم بر سرموری ننهادم

صائب فلک سفله چرا بی سپرم کرد

 
 
 
سعدی

آن کس که به دینار و درم خیر نیندوخت

سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد

خواهی که ممتّع شوی از دنیی و عقبی

با خلق کرم کن چو خدا با تو کرم کرد

امیرخسرو دهلوی

زلفین تو سرگشته چو باد سحرم کرد

خاک سر کویت چو صبا دربدرم کرد

من خود ز تو دیوانه مطلق شده بودم

زنجیر سر زلف تو دیوانه ترم کرد

گفتم به من افگن نظری، چشم ببستی

[...]

نظیری نیشابوری

قهرش به سخن تیغ و به دم نیشترم کرد

زهر دل کافور مزاج نظرم کرد

چون خنده ناخوش دهنان بی نمکم ساخت

چون گریه صاحب غرضان بی ثمرم کرد

بیش از همه در دیده غم کرد عزیزم

[...]

ابوالحسن فراهانی

دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد

هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد

از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست

زان پیش که شمشیر زند بی خبرم کرد

از عکس رخت در نظرم اشک به خون شد

[...]

بلند اقبال

آشفتگی زلف تو آشفته ترم کرد

لعل لب میگون تو خونین جگرم کرد

از روز ازل دهر به شور و شرم انداخت

تا از عدم آورد وز جنس بشرم کرد

من از همه اوضاع جهان آگهیم بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه