کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد
این سوخته تخم از جگر سنگ برآرد
دنباله رو محمل او را چه بود حال
جایی که جرس ناله به فرسنگ برآرد
این نقش که زد ساعد سیمین تو برآب
از دست تو دل کس به چه نیرنگ برآرد
تدبیر من آهنگ زمین بوس تو دارد
تا پرده تقدیر چه آهنگ برآرد
پیمانه چو پروانه به گرد تو زند بال
از آتش می روی تو چون رنگ برآرد
تاب سخن تلخ ندارد دل نازک
این آینه از آب گهر زنگ برآرد
صائب شرر جان چه کند در تن خاکی
چون شعله نفس در جگر سنگ برآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر لحظه ترا حسن به صد رنگ برآرد
از دست تو دل کس به چه نیرنگ برآرد
محتاج به می نیست رخ لاله عذاران
این جام ز خود باده گلرنگ برآرد
چون غنچه به دامن دهدش برگ شکرخند
[...]
آن کس که ز آسوده دلی رنگ برآرد
گر شیشه گذارد به بغل، سنگ برآرد
نقصان ز نم اشک نباشد دل ما را
از آب خود آیینه کجا زنگ برآرد؟
چون لاله، سیه خانه شود چشمه ی آتش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.