به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود
چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار
رخت چو شمع پریخانهٔ خیال شود
نهفته ایم به حیرت ز رشک، نام تو را
میانهٔ لب و دل تا به کی جدال شود؟
روان ز دیدهٔ بلبل دپن چمن باید
هزار جدول خون، تا قدی نهال شود
به وعده نام وفا می بری و می ترسم
میانهٔ غم و دل، آشتی ملال شود
بود ز رخنهٔ لب، آفت قلمرو دل
گرفتنی ست دهانی که هرزه نال شود
شود کلید در خلد بی طلب فردا
به عرض حال زبان گسسته لال شود
به لب شراب سخن صاف اگر نمی آید
چو من به پرد هٔ دل ریز تا زلال شود
حزین ز سینه ی صد چاک دل برون افکن
قفس وبال به مرغ شکسته بال شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غبار معصیت از عفو پایمال شود
چو سیل واصل دریا شود زلال شود
درین بساط که نعمت ز هم نمی گسلد
ادای شکر کسی می کندکه لال شود
چو شمع خودسرخودمی خورم ز غیرت عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.