گنجور

 
خواجوی کرمانی

ز حال بی خبرانت خبر نمی باشد

بکوی خسته دلانت گذر نمی باشد

ز اشک و چهره سیم و زر شود حاصل

ولیک چشم تو بر سیم و زر نمی باشد

سری بکلبه ی احزان ما فرود آور

گرت زناله ی ما دردسر نمی باشد

دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد

مه دو هفته ازین خوبتر نمی باشد

نه ز آب و خاک مجسّم که روح پاکی از آنک

بدین لطافت و خوبی بشر نمی باشد

بشب رسید مرا روز عمر بیتو ولیک

شب فراق تو گوئی سحر نمی باشد

توام جگر مخور ارزانک من خورم شاید

که قوت خسته دلان جز جگر نمی باشد

بحسن خویش ترا چون نظر بُود چه عجب

گرت بجانت خواجو نظر نمی باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

اگر چه نخل هنر را ثمر نمی باشد

ز سنگ بدگهران بیخطر نمی باشد

زآه خلق بپرهیز کاینه است گواه

که در زمانه دم بی اثر نمی باشد

درین محیط گر از سود چشم می پوشی

[...]

صائب تبریزی

خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد

که آه بی اثران بی اثر نمی باشد

نمی شود دل بیتاب از خدا غافل

ز قبله قبله نما بیخبر نمی باشد

چه حاجت است به ارشاد عزم صادق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه