گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

دعوی عشق ز هر بوالهوسی می‌آید

دست بر سر زدن از هر مگسی می‌آید

اوست غواص که گوهر به کف آرد، ورنه

سِیْرِ این بحر ز هر خار و خسی می‌آید

از دل خسته من گر خبری می‌گیری

برسان آینه را تا نفسی می‌آید

زاهد از صید دل عام نشاطی دارد

عنکبوتی ز شکار مگسی می‌آید

چه شتاب است که ایام بهاران دارد

که ز هر غنچه صدای جرسی می‌آید

تند شد بوی دل سوخته مشتاقان

می‌توان یافت که آتش‌نفسی می‌آید

ای سپند از لب خود مُهر خموشی بردار

که عجب آتش فریادرسی می‌آید

چه بود عالم ایجاد، که صحرای جنون

از دل تنگ به چشمم قفسی می‌آید

صائب این آن غزل حافظ شیراز که گفت

«مژده ای دل که مسیحانفسی می‌آید»

 
 
 
حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس

[...]

جامی

باز ازین راه صدای جرسی می‌آید

گویی از منزل معشوق کسی می‌آید

دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد

همدمی می‌رسد و هم‌نفسی می‌آید

چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور

[...]

شیخ بهایی

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

فیض کاشانی

مژده ای دل که مسیحانفسی می‌‏آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌‏آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌‏ام فالی و فریادرسی می‌‏آید

کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشتاق اصفهانی

از دم باد صبا بوی کسی می‌آید

من و فریاد که فریادرسی می‌آید

خیزد از ما چه درین دام که بی‌یاری عشق

کی ز سیمرغ تلاش مگسی می‌آید

کار عشاق تو در عشق همین سوختنست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه