شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند!
تو همین سعی کن ای کاه سبکروح شوی
روش جاذبه را کاهربا می داند
هرکه فرهاد صفت جوهر مردی دارد
تیشه را بر سر خود بال هما می داند
بوته خاری اگر در کف صرصر بیند
دل سرگشته من راهنما می داند
گاه در خواب و گهی مست و گهی مخمورست
چشم پرکار تو کی حال مرا می داند؟
صائب از لاله عذاران چه توقع داری؟
گل ده روزه چه آیین وفا می داند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت دلتنگ و شیدای معشوق خود است و تمام احساساتش را به تصویر میکشد. او میگوید که تنها خدا میداند چقدر شوق و longing برای معشوق دارد. شاعر به کاه و کاهربا اشاره میکند و تأکید میکند که خود میتواند به جذابیت معشوق پی ببرد. در ادامه، او به شخصیت فرهاد و صفت او اشاره میکند که مستقل و قوی است و به مشکلاتش با اراده و عزم برخورد میکند. در فضاهای مختلف از خواب و مستی حرف میزند و تأکید میکند که معشوقش حال او را نمیفهمد. در نهایت، شاعر به شکوفههای زودگذر و عدم وفای آنها اشاره میکند و بیان میکند که از معشوق باید توقع بیشتری داشت. این شعر به وضوح احساسات عمیق و پیچیده انسانی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: عشق و شوق من به تو را هیچ کس نمیداند، حتی قاصدی که بی درد است؛ فقط خدا میداند چقدر به تو مشتاقم!
هوش مصنوعی: سعی کن که مانند کاه سبکی و آزاد باشی، زیرا که کاهربا (شخصی با قدرت جذب) این روش جاذبه را درک میکند.
هوش مصنوعی: چنانچه کسی همچون فرهاد ویژگیهای برجسته و انسانی دارد، تیشهای که در دست دارد را به عنوان نمادی از قدرت و عزم خود میبیند و آن را با افتخار بر سر خود میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر دل سرگشته من در طوفان سختی، بوته خاری ببیند، به خوبی میفهمد که چه راهی را باید برود.
هوش مصنوعی: چشم همیشه بیدار تو، گاهی خوابیده و گاهی سرخوش و مست است، اما چطور میتواند حال من را بفهمد؟
هوش مصنوعی: صائب، از لالههای زیبا و دلنشین چه انتظاری میتوان داشت؟ گلهایی که عمر کوتاهی دارند، چگونه میتوانند مفهوم وفاداری را درک کنند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا میداند
صفت نافهٔ چین فکر خطا میداند
با من آن غمزهٔ پُرفتنه چهها کرد و هنوز
در فن خویش چه گویم که چهها میداند
زلف مشکینِ تو با آن که پریشانحال است
[...]
یار بیدردی غیر و غم ما میداند
میکند گرچه تغافل همه را میداند
آفتابیست که دارد ز دل ذره خبر
پادشاهیست که احوال گدا میداند
گر بسازم به جفا لیک چه سازم با این
[...]
درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند
سوز من سوخته داغ جفا میداند
مسکنم ساکن صحرای فنا میداند
همه کس حال من بیسر و پا میداند
پاکبازم همه کس طور مرا میداند
[...]
شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا میداند!
آنکه خود را سبب هستی ما میداند
جز خدا هست ندانیم، خدا میداند
چشم دل هر که بر آن قبله عالم دارد
کعبه را سجده او قبله نما میداند
پای سرکردن راه تو ندارد هرگز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.